«باقیان در دولت تختی میزیند!»
نگارنده: یاسر موحدفرد
دبیرکل بنیاد فردوسی
جهانپهلوان غلامرضا تختی، شاید جزو معدود قهرمانان ملی جهان باشد که تا سالیان در حافظه نسلهای گوناگون هممیهناناش توانسته، یکتنه به عنوان نمادی از فضیلتهای اخلاقی و فرهنگ پهلوانی ثبت شود.
برای بسیاری تختی، پرسش بزرگی است؛ او که به تنهایی میتوانست جنبش مردمی برای پشتیبانی از آسیبدیدگان زلزله بویینزهرا را با گلریزانی سراسری هدایتگر باشد و حتی در امر سیاست، گاه مقام نخست را در مجمع عمومی یکی از احزاب فعال روزگار خود، همانند آوردگاههای ورزشی به دست میآورد و هماو که یکی از سرسلسلهجنبانان ملیشدن صنعت نفت بود به مقامهای پیشنهادی دنیایی بدون تردید، گوشه چشمی هم نشان نداد و نیز هیچگاه به ثروتاندوزی نپرداخت و حتی پس از پیوند زناشویی با یکی از خاندانهای ثروتمند تهرانی، زورخانههای محلههای جنوب تهران و شهر ری را رها نکرد و پیوندهای سنتیاش با خویشاناش به ویژه با مادر مذهبیاش را از خبرنگاران و عکاسان مخفی نکرد و به حضور بدون تشریفات در میان مردم سرزمیناش افتخار میکرد.
زندگی تختی به همین روی سرشار از پرسشهای متناقض است؛ او که میتوانست به یکباره مردمی را بر ضد حکومت بشوراند و همنامیاش با سرنشین ورزشی کشور، بارها شاهپور روزگارش را به حسرت واداشت و سرخمنکردن در برابر فرمانروایان زمانهاش او را به یک چهره مردمی مبدل ساخت تا یاد پهلوانان اسطورهای شاهنامه فردوسی را در ذهنهای توده مردمان ایران زنده کند؛ او هیچگاه از جایگاه مردمیاش برای برونرفت از وضعیت معیشتی نامناسبی که حکومت برایاش فراهم ساخته بود به سود خود بهره نبرد.
مرگ تختی هم البته با همان پرسشها و ابهامها همراه شده است؛ مرگ نابهنگام قهرمان امیدآفرین ایران در میانسالیاش در غربت یک هتل مجلل، زندگیاش را در ابهام غبارآلودی به فرجام رساند، گویی باید بیزمان و بیمکان بودن اسطورهایاش دوباره در واپسین روزهای زندگیاش به یک خاطره ابهامآلود برای همه مردمان تبدیل شود تا جایی که تبلیغات رسانهای حکومتی هم نتوانست به مردم بباوراند که او با خودکشی، دوستان و یاران و هممیهناناش را ترک کرده است.
نقش اسطورهای تختی، او را نه تنها به عنوان نماد فرهنگ پهلوانی و اخلاق ورزشی در روزگارمان بلکه به عنوان یک الگوی انسانی با همه فضیلتهایاش و همه خطاهایاش به رستم کنونی ایران بزرگ تبدیل کرده است به گونهای که مخالفاناش را یارای نقدش نیست و موافقاناش نیازی به یادآوری اثرگذاریاش در آوردگاههای ورزشی، بزنگاههای اجتماعی، رویدادهای ملی و همنشینی با بزرگان دین و سیاست را نمیبینند.
زادروز و سالمرگ تختی، بدون نیاز به پشتیبانی رسانهای همه ساله آرامگاهاش که در آرامگاه خانوادگی یکی از یاراناش جای دارد را به مجمعی برای گردهمایی بزرگ قشرهای گوناگون مردم مبدل میسازد؛ او که در کنار یکی از زیارتگاههای کهن شهر ری، ابنبابویه چند دهه آرمیده است، بدون هیچ فراخوانی توده مردمان، دوستان و یاران و هواخواهاناش را از سراسر ایران و حتی برخی از هماورداناش را از جای جای جهان گرد هم میآورد تا از تختی و از اخلاق و فرهنگ پهلوانی بگویند و بشنوند.
این همه شاید، اجر مزدی باشد که بیمنت، تختی نثار اخلاق و مردمان کرده است و بدین روی خدای سبحان به او عزتی بخشیده که به کمتر جوانمردی در طول تاریخ بخشیده است؛ درباره او چه بنویسند، بنگارند و بسرایند و چه ننویسند، ننگارند و نسرایند به جایگاهی دست یافته است که اگر کسی به موزه آستان رضوی برود به جستوجوی مدالهای ملی و جهانی و بازوبند پهلوانیاش میشتابد و فاتحهای با فروتنی و با عشقی ژرف به پهلوان همه دوران در جوار امام مهرباناش در مشهد نثار میکند تا شاید بتواند یادی که در ناخودآگاه ذهن همه ایرانیان هست، سینه به سینه به نسلهای بعدیاش برساند.
بیحکمت نیست که باید گفت از هزاران تن یکی همانند تختی میتواند، چنین در تاریخ ایران جایگاهی بیابد که حتی فیلم نیمهتمام زندهیاد علی حاتمی، نتواند خدمتی برای ماندگاریاش در ذهنها باشد بلکه عکسهای سیاه و سفیدش برای مردماش از برترین اثرهای هنری گیتی ارزشمندتر خواهد بود؛ اگرچه هر هنرمند هممیهنی در هر جای جهان برای ادای دین به نماد اخلاق و فرهنگ پهلوانی کشورش بدون سفارش،اثری هنری از خود به جای میگذارد.
تا که قبول افتد و چه در نظر آید؛
یاد و خاطره جهانپهلوان تختی، اسطوره فرهنگ پهلوانی زنده و پاینده باد.