فرهنگ و ادب
آیتالله جوادیآملی: «فردوسی» ایران موحد و اسلامی را در سایه توحید و ولایت زنده نگه داشت
به نقل از خبرآنلاین
آیتالله جوادیآملی: «فردوسی» ایران موحد و اسلامی را در سایه توحید و ولایت زنده نگه داشت
آیتالله جوادی آملی گفت: فردوسی مساله توحید را حماسهای کرد، مساله ولایت و امامت و تشیع را حماسهای کرد، بعد ایران موحد را، ایران اسلامی را در سایه توحید و ولایت زنده نگه داشت.
به گزارش پایگاه خبری شاهنامه
به نقل از خبرآنلاین،
آیتالله العظمی جوادی آملی
پیام تصویری درباره هنر حماسی به اختتامیه نخستین جایزه ملی داستانهای حماسی ارسال کرد، متن این پیام تصویری را در ادامه میخوانید:
اولاً هنر معقول ترسیم شود که یعنی چه و هنر حماسی تبیین شود که یعنی چه؟ هنر اگر از آغاز شروع شد، به انجام میرسد و اگر از بین راه شروع شد، در بین راه میماند، هنر یک وقت است از خیال و وهم و متخیله و واهمه نشأت میگیرد و به حس میرسد، این هنر، هنر بین راهی است، زیرا از خیال شروع شد و به حس رسیده است، بخشهایی از سریالها از این قبیل است، بخشهایی از داستانها و فیلمها از این قبیل هستند که از بین راه شروع میکنند، هنر معقول از آغاز شروع میشود نه از بین راه، یعنی از عقل نشأت میگیرد، عقل امام خیال است، عقل امام واهمه است.
بیان نورانی امام سجاد این است که امام سرزمین دل، فهم و عقل و استدلال و برهان اوست، عقل اگر امامت وهم و واهمه را، اگر رهبری خیال و متخیله را بهعهده بگیرد، مطلب حکیمانه و متقن و برهانی را ترسیم میکند؛
اولا به واهمه و خیال میسپارد که آنها در حد وهم و خیال کارسازی کنند؛
ثانیا به حس میدهد که او بپردازد، با نوشتن، با گفتن، با ارائه و تصویر و مانند آن، هنر معقول برهانی است، جاودانی است، از حس شروع نشد، از وهم و خیال شروع نشد، از زمین شروع نشد، تا در زمین فرو برود از آسمان آمد به زمین رسید، زمینی را آسمانی کرده است.
اگر بزرگانی گفتند:
محیطی چه گویم چو بارنده میغ
به یک دست گوهر به یک دست تیغ
به گوهر جهان را بیاراسته
به تیغ از جهان داد دین خواسته
اگر نظامی و امثال نظامی اینگونه از حرفها را دارند، اینها در کنار سفره بزرگ حکیم اسلامی یعنی فردوسی نشستند، فردوسی مساله توحید را حماسهای کرد، مساله ولایت و امامت و تشیع را حماسهای کرد، بعد ایران موحد را، ایران اسلامی را در سایه توحید و ولایت زنده نگهداشت.
خیلیها درباره خدا سخن گفتهاند، خدا را بهعنوان خالق آسمان و زمین ستودهاند اما حکیم فردوسی شعری دارد که بزرگ حکیم الهی یعنی صدر المتألهین که او شعر را در فلسفه راه نداد، چون شعر که از خیالات نشأت گرفته است به عقل راه ندارد، مگر کلام منظومی که مبرهن باشد، دو جا فقط از شعر سخن گفت: یکی از حافظ بهعنوان ناظم جوهره اولیا که درباره نبوت گفت، نبوت کسبی نیست، نبی مکتب نرفته است؛
نبی درس نخوانده است، اگر قبلی گفته بود:
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مساله آموز صد مدرّس شد
همان مطلب دقیق و عمیق علمی را بعد از یک قرن جناب حافظ گفته است به اینکه:
دولت آن است که بیخون دل آید به کنار
ور نه با سعی و عمل باغ جنان این همه نیست
یعنی در حوزه و دانشگاه نمیشود کسی پیغمبر بشود، رهآورد حوزه محدود است، رهآورد دانشگاه مشخص است، آن که از این حوزهها و دانشگاهها فراتر است و فرآیندی دارد که نه در حوزه پیدا میشود و نه در دانشگاه.
دولت آن است که بیخون دل آید به کنار
ور نه با سعی و عمل باغ جنان این همه نیست
حکیم صدر المتألهین این بیت جناب حافظ را درباره وحی و نبوت میداند که کسبی نیست، این از عقل به حس آمد، به تعبیر جناب حکیم سنایی:
«از علم به عین آمد
وز گوش به آغوش»
آن کسی که میگوید:
در عاشقی آنجا که ورا پای مرا سر
در بندگی آنجا که ورا حلقه مرا گوش
میگوید آن مطلب عمیق علمی:
«از علم به عین آمد
وز گوش به آغوش».
حکیم فردوسی وقتی درباره خدا سخن میگوید، شعری گفته است که حکیم صدر المتألهین در کتاب المبدأ و المعاد از آن شعر با جلال و اکرام یاد میکند و با عظمت یاد میکند و از آن شعر بهره میبرد و آن شعر این است:
جهان را بلندی و پستی تویی
ندانم چهای، هر چه هستی تویی
شکوه این بیت در آن مصرع دوم است، یعنی خدا خالق آسمان است، خالق زمین است، آنچه در آسمان، آنچه در زمین، آنچه بین آسمان و زمین است، مخلوق خداست؛ اما خود خدا چیست؟
راست گفته است، هیچ عقلی درنمیآید، ولی «آن قدر هست که بانگ جرسی میآید».
این «یاء»، «یائ» مصدری است نه «یائ» ضمیر! معنایش این نیست که من نمیدانم تو که هستی، تو هرچه هستی خودت هستی!
اگر «یاء»، «یائ» ضمیر بود، این شعر خیلی بلند نبود، ولی «یاء»، «یائ» مصدری است، یعنی تمام حقیقت هستی تویی، اگر تمام حقیقت هستی او، خداست، بقیه آیت اوی اند، مخلوق اویند، برده اوی اند، آفریده اوی اند، اینطور نیست که مثل او حقیقت هستی را داشته باشد.
که «یاء»، «یائ» مصدری است نه یای ضمیر «هر چه هستی تویی» که صدر المتألهین از این مصرع دوم «یائ» مصدری استفاده میکند و آن را در المبدأ و المعاد خود با جلال و شکوه یاد میکند.
این مرز حماسی این بزرگ حکیم الهی در توحید است اما درباره ولایت، درست است که حضرت امیر شعرهای فراوانی گفته شد، اما حماسیاش اندک است، این حکیم فردوسی فردوس جایگاه میخواهد که بگوید:
درست این سخن قول پیغمبر است
که من شهر علمام علیام در است
اگر مدنیت است، بزرگ درِ این مدنیت ولایت اهلبیت است، تمدن است گامهای دوم و سوم و چهارم و پنجم انقلاب است، این است.
الگوی اسلامی و بزرگترین تمدن بشری اگر مطرح است، از راه ولایت است، اگر رهبر علی شد، حماسه در آن هست، شهامت در آن هست، بزرگواری و عدل و استدلال و استقلال در آن هست، حماسه تنها در زدن و بریدن نیست.
بُرید و دَرید و شکست و ببست
یلان را سر و سینه و پا و دست
این بخش نازل حماسه است؛ اما بخش والای حماسه این است که:
درست این سخن قول پیغمبر است
که من شهر علمام علیام در است
اگر مدنیت است، اگر الگوی اسلامی و پیشرفت تمدن است و اگر گامهای بعدی است در همین مدنیت است، این علی که درس مدنیت داد، تنها شهامت علی و پیروزی علی با شمشیر مطرح نبود، وقتی خود حضرت، خود را معرفی میکند این میتواند بزرگترین دروازه تمدن بشری باشد.
در فرمایش نورانی علی این است که «أَنَا لَا أَفِرُّ مِمَّنْ کَرَّ عَلَیَّ وَ لَا أَکِرُّ عَلَی مَنْ فَرَّ مِنِّی» این حماسه، فردوسی زمان میخواهد، یک فردوسی عصر انقلاب میخواهد که شعر را از آیینی به حماسهای درآورد، به امیرالمؤمنین عرض کردند که شما فرمانده کل قوا هستید، بودجههای فراوانی در مملکت هست، اسبهای رزمنده فراوان برای میدان رزم آماده است شما که تمام دشمنها برای از بین بردن شما صفآرایی کردهاند، باید یک اسب رزمنده تناور تندرو در میدان جنگ داشته باشید، این مرکَبی که شما دارید مرکَب رزم نیست، حضرت فرمود برای من همین مرکبی که عادی است، کافی است، زیرا مرکب رزمی، رزمجو، بدو برای یک سوارکاری است که او بخواهد در میدان جنگ بدود، نه من از میدان جنگ فرار میکنم و نه کسی که فرار کرد، او را تعقیب میکنم، این علی است! فرمود: «أَنَا لَا أَفِرُّ مِمَّنْ کَرَّ عَلَیَّ وَ لَا أَکِرُّ عَلَی مَنْ فَرَّ مِنِّی»، آن کسی که به طرف من حمله کرد، من که فرار نمیکنم، وقتی جنگآوری کرد، دید پیروز نمیشود، فرار میکند، من که فراری را تعقیب نمیکنم، جای فردوسی خالی است که این حرفها را برای ایران اسلامی شهید داده تبیین کند با آن زبان گویای حماسی! «أَنَا لَا أَفِرُّ مِمَّنْ کَرَّ عَلَیَّ وَ لَا أَکِرُّ عَلَی مَنْ فَرَّ مِنِّی» نه من فرار میکنم، نه فراری را تعقیب میکنم، این حماسه فردوسی میخواهد.
اگر چنانچه روشن شد ایران اسلامی در جنگ جهانی سوم پیروز شد، این یک زبان کارآمد فردوسی میخواهد، مستحضر هستید هنر سهم بسزایی دارد در حفظ و نگهداری و نگهبانی و پیشرفت یک مطلب علمی.
در جریان غدیر در آن سرزمین وجود مبارک پیغمبر فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِی مَوْلَاه»؛ اما یک هنرمند حماسی پا به رکاب آمادهای بود که این را بهصورت شعر درآورد و منتشر کرد و خدا علامه امینی را غریق رحمت کند! بخش وسیعی از الغدیر او اسناد هنری است، یعنی قصائد و شعرهای بلند حماسی است، آن که حفظ میکند این شعر حماسی است، خدا یک اصل کلی را در قرآن کریم به ما فرمود، فرمود به اینکه شما که قصد حمله به بیگانه ندارید، آن جهاد ابتدایی حرف دیگری دارد، فرمود در جریان دیگر شما که نمیخواهید به دیگری حمله کنید، ولی آنقدر ستبر و نیرومند و قوی و قدر باشید که دشمن از شما بهراسد: ﴿وَ لْیجِدُوا فیکُمْ غِلْظَةً﴾، این ﴿وَ لْیجِدُوا﴾ امر غائب است، ناظر به بیگانگان است، بیگانگان نه امر حاضر را گوش میدهند نه امر غائب را، ولی در قرآن کریم فرمود حتماً دشمنها باید از شما بترسند، این یعنی چه؟ یعنی شما آنقدر از نظر موشک و غیر موشک باید غنی و قوی باشید که دشمن هوس حمله و امثال آن را نکند، اینکه میبینید مقتدرانه جواب ترامپ را میدهد برای همین است.
این آیه قرآن یک حماسی میخواهد، یک فردوسی میخواهد که بگوید ایران اینقدر باید قوی باشد که آمریکا هراس داشته باشد، یعنی حمله نکند، یعنی بیادبی نکند، یعنی جسارت نکند، یعنی کاری در حریم حرم امن ایران با شکوه نفوذ نکند: ﴿وَ لْیجِدُوا فیکُمْ غِلْظَةً﴾، امر غائب است، یک؛ مأمور هم کفارند، دو؛ کافر نه امر حاضر را گوش میدهد نه امر غائب را، سه؛ پیام آیه نسبت به ایران اسلامی است که آنقدر غنی و قوی باش که هیچ بیگانهای طمع بکند، چهار؛ این فردوسی میخواهد.
بنابراین آنچه را که این حکیم بزرگوار دارد، هنر را از اول شروع کرد، یعنی از عقل نه از خیال، از عقل نه از واهمه، واهمه را تأمین کرد بهعنوان بین راه، خیال را تأمین کرد بهعنوان بین راه، از این بین راه پلی زد به حس رسید و سامعه را تزریق کرد، باصره را تزریق کرد، ناطقه را تزریق کرد و تأمین کرده است.
شما بزرگواران که در حوزه هنری خراسان و غیر خراسان تلاش و کوشش میکنید، درود بر همه شما که توحیدی نظیر توحید فردوسی بسرایید:
جهان را بلندی و پستی تویی
ندانم چهای، هر چه هستی تویی
اگر تمام حقیقت اوست به بیگانه سر سپردن وجهی ندارد، نه به خود تکیه کنیم نه به غیر او و اگر دروازه تمدن ایران اسلامی، جهان اسلامی و جهان بشریت علی ابن ابیطالب است به غیر ولایت تکیه نکنید که فرمود بزرگ دروازه تمدن علی ابن ابیطالب است!
جهان را بلندی و پستی تویی
ندانم چهای، هر چه هستی تویی
این توحید؛
درست این سخن قول پیغمبر است
که من شهر علمام علیام در است